نویسنده میثم در دوشنبه 86/6/5 |
نظر
آقا ای کاش نویسند روی سنگ مزارم ................. جز عشق تو سرمایه ندارم که ندارم
سلام. سلام به همه عشاقی که لحظه لحظه عمرشون رو در آتش عشق و انتظار سپری می کنن. امروز من به این نیاز دارم که یکی بشینه نصیحتم کنه یا باهام درد و دل کنه . هوای دلم ابریه. ابریه ابری. حالم گرفتست. اساسی هم گرفتس.
امروز سه شنبه هست و امشب شب چهارشنبه. شبهای چهارشنبه برام یادآور خاطرات شیرینی هست که فعلا دیگه تحقق اون روزها برام امکان نداره. شب چهار شنبه دعای توسل. توسل به عزیزترین موجودات خدا. اونم کجا جایی که قلب همه عشاق اونجا یک جوره دیگه ای می تپه. جایی که تمام امید و آرزوی عشاق اونجا خلاصه میشه. جایی که یک تیکه از بهشت خدا روی زمین هست. البته نه بهشتی که مردم ازش تصور دارن. برای عاشق هر جا که بوی معشوقش میاد هر جا که ردی از معشوقش رو می بینه. هر جا که می دونه اونجا زمانی گذرگاه معشوقش بوده و بازم در زمانها و به دلایل مختلف این گذر گاه بوده و هست. اونجا بهشته. همه امید و آرزوش تو اونجا خلاصه میشه. وقتی میره اونجا همش چشم چشم میکنه. همش نگاه جستجو گرش دنبال اثری ردی نشونه ای از معشوقش می گرده.
آخ آخ که امروز حالم اصلا خوش نیست چون آدمی مثل من اینجا تو تهران نشسته و از بهشتش دور افتاده. آره عزیز امشب شب چهارشنبه هست و شب دعای توسل. اما هر جای دیگه میرم که دعای توسل بخونم تا دلم آروم بشه اصلا آروم شدن تو کارش نیست چون وقتی مدتی این دل تو جمکران با دعای توسل عشاق المهدی آروم شده دیگه جای دیگه دعای توسل آرومش نمی کنه. درست فهمیدید. جمکران. جمکران. جمکران.
دلم کوچیکم خیلی هوای اونجا رو داره اما می دونم که نمی تونم برم اونجا و علتش رو آقا خیلی خوب می دونه. جمکران یک زمین و یک مسجد و یک صحن نیست. خلاصه عشقبازی سالهای سال عشاق آل علی(ع) بوده و هست.
برای سید مجید جمکران یعنی: جایی مملو از کرامت و رئوفیت آقای ناپیدا و غائب از نظر.
وقتی میری اونجا با چشم ظاهر هم میبینی که جای جای اونجا رد و نشونی از آقا هست. و اگه مثل منه بیچاره و گنهکار نباشی با چشم دل حتی وجود آقا رو می تونی حس کنی. اونجا وقتی خیره میشی به گنبد فیروزه ای مسجد که همیشه من رو هلاک خودش کرده. نمی دونم چی حسی اما یک چیزی تو وجود آدم به جوشش در میاد که انگار آقا جلوت ایستاده و هر حرفی که می زنی از فاصله کوتاه گوش می ده و جواب می ده. اونوقت اگه اونجا بودم و مثل هر هفته اون گنبد و میدیدم به آقا می گفتم:
آقا دلامون آب شد. کی میایید؟ کی میایید که صورت جده ام زهرا (س) رو تو صورت شما ببینم. کی میایید که هیبت حیدری رو ببینم. آقا کی میایید که به همه عالم و آدم بگم آهای مردم دنیا آقایی که می گفتم ایناهاش. بیایید ببینید که من چه اربابی دارم. کی مثلش رو داره؟ کی نظیرش رو داره؟
به آقا می گفتم آقا بیا ببین که یک زمانی صدام ملعون با وقاهت تمام به گنبد جدتون امیر المومنین(ع) توپ و خمپاره میزنه. یک بار هم آمریکا به گنبد پدر بزرگوارتون امام یازدهم توپ و مسلسل و ... میزنه. آقا سرتون سلامت آقا. آقا داریم منفجر میشیم. پس کی میایید؟ آقا دیگه صبر و تحملمون خیلی وقته که به سر رسیده. آقا می بینید شیعیان تو دنیا تو این دنیای وانفسا دیگه بلایی نیست که سرشون نمیارن. آقا میبینید که با رهروان جد بزرگوارتون حبیب خدا دارن چکار می کنن. آقا سرتون سلامت. آقا این تن ناتوان ما دیگه تاب دوری نداره. داریم منفجر میشیم. آقا دیگه بیا. دیگه بیا. آقا میخوام نشونتون بدم به همه دنیا. می خوام به همه دنیا فخر بفروشم که آقای من هم اومد. آقای که بوی گل یاس رو میده. آقایی که نعلینهای خونین جد غریش رو داره.
آقا همیشه از مکه رفتن و مدینه رفتن میترسم. میترسم. از مکه میترسم که بیام و نتونم موقع طواف جمال فاطمی شما رو ببینم. در حالی که می دونم هستید. بین طواف کننده ها. توی صفا مروه مشعر و جای جای اونجا هستید اما من نتونم ببینمتون. از مدینه می ترسم خیلی هم میترسم. میترسم بیام و نتونم مثل همه آدما نشونی ردی از قبر مادرم زهرا(س) رو پیدا کنم. بخدا می ترسم. آقا می ترسم که برم مکه و مدینه و با چشمای خودم ببینیم که با خونه خانم فاطمه زهرا(س) چه کردن. با کوچه بنی هاشم چه کردن. با نخلستونهایی که مظلومترین آدم و تنهاترین امام با دستهای خودش ساخته چه کردن. با مسجدهایی که به نام بی بی دو عالم و مظلوم عالم هست چه کردن. با شیعیان آقا امیرالمومنین تو شهر پیغمبر چه کردن و چه می کنن. آقا عید غدیر امثال هم داره میاد. کاش می شد امثال صدای ملکوتی
یا اهل العالم انا بقیة لله
رو می شنیدیم. آقا کی میایید که من بیچاره هم به عنوان ذره ای ناچیز پشت سر شما میومدم تا قبر دردانه نبی(ص) رو پیدا کنیم و عقده هزاران سال رو اونجا باز می کردم. آقا کی میایید.
و هزاران چیز دیگه که وقتی خیره شدی به گنبد فیروزه ای به آقا می گم. و می دونم که باید بازم صبر کرد و انتظار کشید. بازم صبر. باز هم انتظار باز هم چشم به راهی که عزیز فاطمه روزی از اون راه برسه.
حالا میشه فهمید که چرا دعای توسل اونجا با هر جای دیگه ای فرق داره و دیگه رنگ و بوی اونجا رو نداره.
حالم زیاد خوب نیست نمی تونم بیشتر بنویسم.
از همه دوستان و سروران معذرت می خوام که تو این حال و هوا باعث ناراحتی و رنجش خاطرتون شدم. اما چه کنم که کار دل با هر چیز دیگه فرق داره و می بر هر جا که خاطر خواه اوست.